مشاوره و روانشناسی

مشاوره و روانشناسی

مشاوره و روانشناسی

کودک و ارتباط

 
کودکان،قبل از اینکه ما متوجه شویم،خودشان،والدینشان و محیطشان را شکل می دهند و می سازند . کودک،موجودیتی فعال و پویا دارد. او در برقراری روابط میان خودش و افراد دیگر محیطش،به اندازه دیگران دخالت دارد.
هر رابطه،بسته به سهم هر یک از طرف ها،رابطه ای منحصر به فرد است.
روابط از طریق عمل و عکس العمل یا تعامل میان دو نفر تکامل پیدا می کنند،خواه آن دو نفر بزرگسال با بزرگسال،کودک با کودک یا بزرگسال با کودک باشد. ترکیب این تعاملات میان فردی می تواند توسط هر یک از طرفین تغییر کند و در نتیجه کل رابطه دچار تغییر شود.

کودکان با استفاده از قدرت خلاق و ابتکار خود در تلاش برای پیدا کردن جایگاه،روابط خود با دیگران را گسترش می دهند. کودک کاری را امتحان می کند،اگر موثر بود و هدفش را تامین کرد،آن را به عنوان شیوه ای برای یافتن هویت شخصی حفظ می کند.
بعضی مواقع کودک در می یابد که یک تکنیک مشابه برای همه افراد سودمند واقع نمی شود. در این صورت،دو راه پیش رو دارد،می تواند عقب نشینی کند و از مشارکت با چنین افرادی امتناع کند یا تکنیک جدیدی به کار ببرد و رابطه ای کاملا متفاوت را شکل دهد .
بچه ها می توانند با هر یک از والدین ارتباطی کاملا متفاوت برقرار کنند.

کودک و رفتارهای اشتباه

ما زمان زیادی را با فرزندانمان می گذرانیم و مراقبیم که آن ها چه کاری را اشتباه انجام می دهند و بلافاصله روی آن تکیه می کنیم.به نظر می رسد روش متداول فرزندپروری ما بر این اساس قرار دارد که آن ها باید بدون اشتباه کردن آموزش ببینند.
اگر نظر کودکانمان را متوجه کاری کنیم که خوب انجام می دهند،اعتماد خود به توانایی آن هارا نشان داده ایم و آن هارا دلگرم می کنیم. اشتباه ها می توانند با تکرار نشدن فراموش شوند.
 
ما با نوعی ترس زندگی می کنیم،ترس از اینکه مبادا فرزندانمان بد بزرگ شوند،عادت های بد را بیاموزند،نگرش های بد در آن ها پرورش یابد،کارها را به روش اشتباه یاد بگیرند. ما دائما مراقب آن ها هستیم و سعی می کنیم جلوی اشتباه آن هارا بگیریم،ما پیوسته در حال تصحیح کردن و اخطار دادنیم. چنین نگرشی نشان دهنده اطمینان نداشتن ما به کودکانمان است
این نگرش تحقیر آمیز و دلسرد کننده است.

با وجود این همه تاکید روی نقاط منفی،چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که کودک انرژی لازم برای پیشروی به سوی موفقیت را پیدا کند ؟

 
وقتی کارهای کودک دائما تصحیح شود،او نه تنها احساس می کند که همیشه در اشتباه است،بلکه ممکن است از اشتباه کردن بترسد. این ترس می تواند به بی میلی به انجام دادن کاری منجر شود،چون ممکن است آن کار را اشتباه انجام دهد.

 
ترس ممکن است آن چنان او را تحت فشار قرار دهد که توانایی اقدام کردن را از دست بدهد.
 
او تصور می کند تا کامل نباشد هیچ ارزشی ندارد. ولی کامل بودن هدفی غیرممکن است و تلاش برای رسیدن به آن نه فقط به بهبودی نمی انجامد،بلکه به تسلیم شدن مایوسانه منتهی می شود.

 کودک و احساس تعلق

 
کودکان به شدت به دنبال تعلق داشتن هستند. اگر همه چیز خوب پیش برود و کودک دلگرمی اش را حفظ کند،مشکلات ناچیزی خواهد داشت. او کاری را انجام می دهد که موقعیت ایجاب می کند و از طریق مفید بودن و مشارکت،احساس تعلق می کند. اما اگر دلسرد شده باشد،احساس تعلق او کاهش می یابد.
 
علاقه او از مشارکت در گروه به تلاش ناامیدانه برای نشان دادن خود از طریق دیگران تغییر می کند. همه توجه او به سمت این هدف تغییر جهت می یابد. او باید هر طور شده جایگاهی پیدا کند خواه از طریق رفتار خوشایند یا مخرب.


 
چهار هدف شناخته شده وجود دارد که چنین کودکی ممکن است دنبال کند. اگر می خواهیم کودک را به طرف نگرش سازنده و مشارکت اجتماعی مجدد هدایت کنیم،لازم است این اهداف اشتباه را بشناسیم.

1.  میل به  توجه بیش از حد اولین هدف اشتباهی هست که کودک دلسرد به عنوان وسیله ای برای احساس تعلق از آن استفاده می کند. کودکی که تحت تاثیر این فرض غلط است که وقتی مرکز توجه باشد مهم است،مهارت فوق العاده ای در مکانیسم های جلب توجه به دست می آورد.
او همه ی راه های مشغول کردن دیگران به خود را پیدا می کند. او ممکن است جذاب،بذله گو یا دوست داشتنی و کمرو بشود اما هرچه او دوست داشتنی تر بشود،هدفش جلب توجه است نه مشارکت.

2.  دومین هدف اشتباه نزاع برای قدرت است و معمولا بعد از آنکه پدر یا مادر مدتی سعی کند با زور جلو زیاده طلبی کودک برای توجه را بگیرد رخ می دهد. کودک مصمم می شود که به منظور شکست والدین از قدرت استفاده کند. او با امتناع از انجام دادن کاری که والد می خواهد،حس رضایت زیادی به دست می آورد.

3.  سومین هدف اقدام به گرفتن انتقام است که از تشدید نزاع قدرت ناشی می شود. وقتی والد و کودک در نبرد قدرت به شدت درگیر می شوند و هر کدام تلاش می کند بر دیگری غلبه کند،کودک متوجه شده فقط زمانی به حساب می آید که به دیگران آسیب برساند همان طور که دیگران به او آسیب رسانده اند.

4.   چهارمین هدف کودک دلسرد آن است که سعی می کند بی لیاقتی مطلق خود را ثابت کند.
او به کلی تسلیم شده و فکر می کند هیچ شانسی برای موفقیت با هیچ روشی چه مفید و چه مضر ندارد. او تبدیل به کودکی ناتوان می شود و از این ناتوانی استفاده می کند.

گوش کنید!
بیشتر ما با این جوک معروف درباره کودکی که از مادرش پرسید : "مادر من از کجا آمدم؟" آشناییم. مادر توضیحی طولانی درباره پرنده ها و زنبورها می دهد.  " من همه این هارا می دانم مادر . چیزی که میخواهم بدانم این است که از کجا آمدم."  مادر توضیح بیشتری درباره تولد بچه ها می دهد ولی پسر هنوز قانع نمی شود.  " مادر،روی از شیکاگو و پیت از میامی می آیند. من از کجا می آیم ؟"
این بخشی از پیش داوری عمومی ما درمورد بچه هاست که بدون گوش کردن به آنها تصور می کنیم میدانیم منظورشان چیست.
کودکان با یکدیگر فوق العاده روراستند،اما به ندرت فرصتی به ما می دهند که حرف های آن هارا بشنویم. ما معمولا از شنیدن اتفاقی حرف های آن ها مساله درست می کنیم،برای همین آنها احتیاط بیشتر می کنند.
هر مادری یاد میگیرد معنای آهنگ گریه نوزادش را تشخیص دهد. او فقط با نوع گریه می فهمد چه موقع کودک ناراحت است و چه موقع عصبانی. ما این استعداد را داریم،ولی ظاهرا وقتی بچه ها بزرگتر می شوند آن را کنار می گذاریم.
ما با شنیدن صدای جیغ کودک دیوانه وار به سمت او می دویم،تا ببینیم چه اتفاقی افتاده. بسیاری از مواقع دویدن ما،هدف جیغ بوده است!
ما آنقدر دهانمان مشغول است که نمی شنویم چه چیزی از دهان کودکان بیرون می آید. با وجود این،بسیاری از ما از کتابی جذاب و برنامه تلویزیونی که بر اساس خردمندی بی پیرایه ی سایر کودکان است،لذت می بریم. نیازی نیست برای چنین لذتی بیرون برویم. این لذت دقیقا در خانه خودمان است . فقط کافی است گوش کنیم.
اگر برای یک دقیقه می ایستادیم و گوش می کردیم می توانستیم از پاسخی که در خدمت هدف اشتباه کودک است،اجتناب کنیم.
اگر فقط گوش می کردیم،چقدر می توانستیم نفع ببریم!

 

آموزش نظم

وقتی برای قاطعیت خود احترام قائل شویم و به کودک احترامی برابر نشان دهیم،هدایت کودک به سمت آموختن احترام به نظم به مراتب آسان تر خواهد بود
اگر کودک از نتیجه بی نظمی محفوظ باشد،احترامی برای نظم قائل نخواهد شد. او به چاقو در صورتی که دستش را ببرد،به آتش در صورتی که دستش را بسوزاند،به دوچرخه ای که می افتد در صورتی که آن را به تعادل درنیاورد،به توپی که به سمت او می آید در صورتی که جا خالی ندهد احترام می گذارد. او یاد می گیرد با محدودیت های دنیای فیزیکی زندگی کند و قوانین فیزیکی را به کار بگیرد. صحبت به هر میزان که باشد نمی تواند نحوه متعادل نگه داشتن دوچرخه را به کودک آموزش دهد. او از طریق تجربه یاد می گیرد.

کودک باید از طریق تجربه -از طریق عمل نه حرف - آن نظم را یاد بگیرد،کودکان باید نظم را به عنوان بخشی از آزادی تجربه کنند. هر جا بی نظمی است،آزادی همه محدود می شود.
سه عامل موجب موفقیت در آموزش نظم به کودکان می شود : اول آن که والد در روند آموزش همچنان دوستانه و مهربان باشد،دوم والد از هر گونه موعظه ای خودداری کند و سوم در این تجربه آموزشی،یادگیری از طریق عمل نه حرف صورت بگیرد.
پدر بیشتر موارد بی احترامی آشکار به نظم در آشفتگی عمیق روابط میان والدین و کودکان به چشم می خورد. این مشکل را نمی توان از طریق راه هایی مانند پیامدهای منطقی رفع کرد،بلکه والدین باید به دنبال طرحی برای اصلاح روابط خرابشان باشند.

 

 کودک و کار اشتباه

 
ما زمان زیادی را با فرزندانمان می گذرانیم و مراقبیم که آن ها چه کاری را اشتباه انجام می دهند و بلافاصله روی آن تاکید می کنیم. به نظر می رسد که روش متداول فرزندپروری ما بر این اساس قرار دارد که آن ها باید بدون اشتباه کردن آموزش ببینند.
 
ما با نوعی ترس زندگی می کنیم،ترس از این که مبادا فرزندانمان بد بزرگ شوند! عادت های بد بیاموزند. نگرش های بد در آدم ها پرورش یابد،کارها را به روش اشتباه یاد بگیرند. ما دائما مراقب آن ها هستیم و سعی می کنیم جلو اشتباه های آن هارا بگیریم. ما پیوسته در حال تصحیح کردن و اخطار دادنیم. چنین نگرشی نشان دهنده اطمینان نداشتن ما به کودکانمان است. این نگرش تحقیر آمیز و دلسرد کننده است. با وجود این همه تاکید روی نقاط منفی،چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که کودک انرژی لازم برای پیشروی به سوی موفقیت را پیدا کند؟
 
وقتی کارهای کودک دائما تصحیح شود اون نه فقط احساس می کند که همیشه در اشتباه است،بلکه ممکن است از اشتباه کردن بترسد. این ترس می تواند به بی میلی برای انجام دادن کاری منجر شود،چون ممکن است آن کار را اشتباه انجام دهد.
ترس ممکن است چنان او را تحت فشار قرار دهد که توانایی به اقدام کردن را از دست بدهد. او تصور می کند تا کامل نباشد هیچ ارزشی ندارد.
 
کامل بودن هدفی غیرممکن است و تلاش برای رسیدن به آن نه فقط به بهبودی نمی انجامد،بلکه به تسلیم شدن مایوسانه منتهی می شود.
 
بعضی مواقع باید اشتباه کنیم تا بفهمیم آن کار اشتباه است. باید جرات کامل نبودن را داشته باشیم و به فرزندانمان اجازه دهیم که کامل نباشند. فقط به این روش می توانیم اقدام کنیم،پیشرفت کنیم و رشد کنیم. اگر ما اشتباه ها را ناچیز بشماریم و توجه کودکانمان را به نقاط مثبت هدایت کنیم،آن ها جراتمند باقی خواهند ماند و سریع تر یاد می گیرند.
 
نگرش "حالا که اشتباه صورت گرفته چه کاری باید انجام داد" به پیشرفت رو به جلو منجر می شود و برانگیزنده ی جرئت است. اشتباه انجام دادن به اندازه کاری که ما بعدا برای آن انجام می دهیم،مهم نیست.

"مشارکت" در تربیت دموکراتیک :

در گذشته،که یک مرجع قدرت بر دیگران کنترل داشت،مشارکت به معنای انجام دادن کاری بود که یک نفر می گفت. فرد زیردست باید با فرد بالا دست همکاری کند،اما دموکراسی معنایی جدید به این کلمه بخشید. اکنون ما باید برای برطرف شدن نیازهای یک موقعیت با هم کار کنیم. در حالی که ما در فضای اجتماعی دموکراتیک برابری و آزادی بیشتر،و البته مسئولیت بیشتری هم داریمبا از دست رفتن قدرت شخص برتر،ما به تکنیک هایی برای برانگیختن مشارکت نیاز داریم . ما دیگر نمی توانیم از فرزندانمان بخواهیم با من همکاری کنیا بگوییم کاری که من می گویم انجام بدهما باید نیاز جلب مشارکت آن ها را تشخیص دهیم.

 
نگرش "سعی کن مرا وادار کنی"  از جانب کودک نوعی جنگ قدرت است نه مشارکت. والدی که به جای مشارکت کودکان در امور زندگی مشترک تلاش می کند خواسته اش را به آن ها تحمیل کند چطور می تواند آن هارا به مشارکت واقعی برانگیزد؟

 
والدین می توانند برای یک جلسه بحث با همه اعضای خانواده وقت بگذارند. مثلا مادر اظهار می کند کدام یک از آن کارها را کودک مایل است انجام دهد و بعد سوال می کند در مورد بقیه کارها چه باید کرد؟ اعضای خانواده می توانند کارهایی را که متمایل به انجام دادن آنها هستند،انتخاب کنند.
بدین شکل والد احترام خود را به کودک نشان می دهد. او اجازه یک انتخاب و یک تصمیم را به آنها می دهد.

 
اگر کسی از وظیفه انتخابی خود غفلت کند نه چیزی گفته می شود و نه آن کار انجام می شود. بعد از یک هفته غفلت،والد جلسه دیگری تشکیل می دهد و می گوید : تو انتخاب کردی که این هفته اتاق نشیمن را تمیز کنی. این کار انجام نشده است ما در این مورد چه کاری باید انجام دهیم؟
کلمه "ما" مسئولیت را روی دوش گروه می گذارد؛ یعنی،همان چیزی که باید باشد و نقش مستبد بودن را از والد می گیرد و در عوض به او نقش رهبری می دهد.
 
همه ی پیشنهادهای گروه با دقت بررسی می شود و یک راه حل گروهی حاصل می شود. فشار گروه موثر است،در حالی که فشار بزرگسال فقط محرک نافرمانی و طغیان است. این روش برخورد با مشکل معمولا شکل جلسه ای خانوادگی را به خود می گیرد.
 
خانواده امروزی به عنوان یک گروه عمل می کند؛ گروعی این چنین هر یک از اعضا را به همکاری با دیگران برای منافع همه بر می انگیزد. توجه هر یک از اعضای گروه به نیازهای خانواده به عنوان یک کل متمرکز می شود.

مشارکت به معنای آن است که هریک از اعضا برای دستیابی به آنچه برای همه بهتر است،حرکت می کند.

 استقلال کودک

"هیچوقت کاری که کودک خودش می تواند انجام دهد،برای او انجام ندهید. "

 
هرگاه ما کاری را برای کودک انجام می دهیم که خودش از عهده آن بر می آید،به او نشان می دهیم که بزرگ تر،بهتر،تواناتر،ماهرتر،با تجربه تر،و مهم تر از او هستیم. ما دائما برتری ظاهری خود و حقارت کذایی او را نشان می دهیم. و بعد متعجب می شویم که چرا او احساس ناتوانی می کند و اینقدر ضعیف است!
 
انجام دادن کاری که در توان خود کودک است بسیار دلسرد کننده است،چون او را از فرصت تجربه کردن نقاط قوتش محروم می سازد. این کار عدم باور ما به توانایی،جرئت و کارآمدی او را نشان می دهد،احساس امنیت را که بر اساس تشخیص توانایی خود در مواجهه و حل مشکلات است،از او سلب می کند و حق او برای رسیدن به خودکفایی را نادیده می گیرد. همه ی این ها به منظور حفظ تصور ما از الزام هایمان است و بدین ترتیب ما به حقوق کودک به عنوان یک انسان،به شدت بی احترامی می کنیم.
 
کودکان ما از همان ابتدای طفولیت به ما نشان می دهند خودشان می خواهند کارهایی را انجام دهند. کودک شش ماهه دستش را به طرف قاشق دراز می کند چون می خواهد خودش غذا بخورد. اکثر مواقع ما جلوی این تلاش های اولیه را می گیریم،تا مانع کثیف کاری او شویم. در نتیجه دلسردی و خودپنداره غلط را در کودک افزایش می دهیم.
 
تمیز کردن کودک به مراتب آسان تر است،تا بازگرداندن جرئت از دست رفته ی او !
به محض اینکه کودک تمایلی به انجام کاری نشان داد،باید از آن بهره بگیریم و اجازه دهیم تا حد ممکن پیش برود.
 
فرصت های زیادی،بیش از آنچه ما تصور می کنین،وجود دارد که کودک می تواند به خودش و دیگران کمک کند. او ممکن است نیاز به کمک،نظارت،دلگرم سازی و آموزش داشته باشد،که ما باید برای او فراهم کنیم. اما این حق را نداریم که همه ی کارها را برای او انجام دهیم و جلو مشارکت های سازنده ی او را که مشتاقانه انجام می دهد بگیریم.

 

کودک و احساس ترس

 
ما همه دارای احساساتیم،احساسات سوختی هستند که ما به وسیله ی آن ها کوره ی اعمالمان را روشن می کنیم. بدون آن ها مردد،ضعیف و بدون جهت گیری هستیم. ما بدون اینکه آگاه باشیم،هیجاناتی را ایجاد می کنیم که تمایلاتمان را تقویت می کنند. ما سوخت لازم برای حرکت را خودمان انتخاب می کنیم.
 
همه ی ما ترس را تجربه کرده ایم و همه ما پی برده ایم که وقتی میترسیم نمی توانیم اقدام کنیم.
بنابراین،به نظر می رسد ترس نعمتی است که ما به سختی می توانیم از پس آن برآییم. ثابت شده که انسان در موقع خطر،ترس را تجربه نمی کند،بلکه ترس قبل یا بعد از آن،وقتی ادراک و تصور ما از چیزی که خواهد بود و اتفاق خواهد افتاد و چیزی که بوده است،شکل می گیرد یا اتفاق می افتد. وقتی کسی در خطر ترافیک درگیر می شود،آنقدر گرفتار نحوه برخورد با موقعیت است که ترس را تجربه نمی کند. و بعد زمانی که بحران تمام می شود،تپش قلب و لرزش شروع می شود.
بنابراین این امر نشان می دهد که ما به طور طبیعی برای اجتناب از خطر نیازی به ترس نداریم،بلکه برعکس،ترس خطر را افزایش می دهد. ترس بیانگر این فرض است که ما قادر به کنترل وضعیت نیستیم. وقتی می ترسیم که نکند کاری از دستمان برنیاید،طوری خودمان را فلج می کنیم که واقعا نمی توانیم.
 
ما باید بین شوکه شدن و ترس تمایز قائل شویم،صدای بلند یا افتادن ممکن است کودک خردسالی بترساند،اما این واکنشی کوتاه و موقتی است. احساس ترس به دنبال تجربه ای ترس آور فقط زمانی ایجاد می شود که والدین نیز بترسند و از ترس های مستمر کودک تاثیر بپذیرند.
 
کودک کوچکی که ناگهان با موقعیت جدید و شگفت آوری که به نظر تهدید کننده است مواجه می شود،چندین انتخاب در پیش رو دارد. او می تواند صبر کند و ببیند بزرگ تر ها چه می کنند یا عقب نشینی و فرار کند. همچنین می تواند ترس را تجربه کند.
 
همه ی ما تمایل داریم که هر درخواستی را بپذیریم چون از نظر اجتماعی نپذیرفتن پسندیده نیست اما کودکان خردسال خیلی نگران کارهای ناپسند از نظر اجتماع نیستند،برای همین هرطوری که دلشان می خواهد پاسخ می دهند. احساسات آن ها کف دستشان است. هر گاه با موقعیت جدیدی رو به رو می شوند عقب می ایستند،اوضاع را ارزیابی می کنند و به دنبال نشانه هایی از چگونگی پاسخ بزرگ تر ها می گردند. وقتی بزرگ تر ها به کودک نشان می دهند که از او انتظار ترس دارند،کودک انتظاراتشان را با به خدمت گرفتنشان برآورده می کند.

 

درخواست های معقول از کودک

درخواست های معقول با احترام به کودک و مهم بودن دستور،شناسایی می شوند. والدی که به علت آن که کودک "آنچه من می گویم" را انجام نمی دهد،برآشفته می شود،به احتمال زیاد درخواست های غیرمنطقی می کند و صرفا سعی دارد کودک را کنترل نماید. این کار معمولا موجب تحریک نبرد قدرت می شود. والد نمی تواند, تشخیص دهد که چنین تلاشی به ایجاد رابطه بالادست -زیردست می انجامد. برتری بزرگسال دیگر پذیرفته نمی شود،بنابراین،کودک مصمم می شود تا برای فرار از سیطره والد،نافرمانی کند.
کودکی که احساس می کند خواسته ای به او تحمیل می شود یا مرئوس واقع شده با نافرمانی تلافی می کند. اگر ما به شیوه ای غیرآمرانه درخواست هایی معقول و ضروری داشته باشیم،می توانیم از تعارض ها اجتناب کنیم.
 
ما هرگز نباید از کودک بخواهیم کاری را انجام دهد که دوست نداریم از خودمان همان درخواست بشود. مثلا مادر می خواست با دوستانش صحبت کند برای همین از هلن خواست بازیش را رها کند و از برادر کوچک ترش مراقبت کند. این کار نشان دهنده بی احترامی آشکار به حقوق هلن است. مادر باید از مهمان ها معذرت خواهی می کرد و بچه کوچکتر را به رختخواب می برد.
وقتی می خواهیم درخواستی از کودک داشته باشیم،باید حواسمان به موقعیت و توانایی او باشد. مثلا بسیاری از کودکان از برعهده گرفتن مسئولیت مراقبت از کودکان کوچکتر لذت می برند با این حال درباره زمان انجام دادن این مسئولیت باید از قبل توافقی حاصل شده باشد. معمولا اگر مادر در شرایطی قرار دارد که نیازمند کمک بیشتری است می تواند روی کمک کودکان بزرگ تر حساب کند .
ما باید همیشه نسبت به موقعیتی که از کودک می خواهیم "همین حالا" کاری را برای ما انجام دهد،مشکوک باشیم،زیرا این کار رویکردی تحکم آمیز است و درخواستی غیرمعقول در آن وجود دارد. پاسخ کودک مبنی بر : "اوه،او همیشه سر من داد می زند که کاری انجام دهم." نشان دهنده ارتباط ضعیف است که ناشی از فقدان مشارکت و هماهنگی است.

وقتی دفعات درخواست را کم کنیم و بیشتر روی کمک کودک حساب کنیم،تا خدمت یا اطاعت او،ارتباط دوستانه و رضایت بخش را گسترش خواهیم داد.

 سرت به کار خودت باشد

کودک و ارتباط با افراد خانواده

 
ارتباط فردی میان دونفر به همان دو نفر درگیر مربوط می شود. ارتباط پسر خانواده با پدرش به خودشان مربوط است و مادر حق دخالت در این رابطه برای کنترل آن را ندارد.
در بهترین حالت،وقتی پسر برای بدگویی از پدر نزد مادر می آید،مادر می تواند بگوید : متاسفم اگر دوست نداری پدر کتکت بزند شاید بتوانی راهی برای جلوگیری از آن پیدا کنی
بعدا که اوضاع آرام تر می شود می تواند با پسر بحثی را درباره کارهایی که شخص می تواند برای جلوگیری از کتک خوردن انجام دهد،داشته باشد. اگر مادر می خواهد مربی باشد،نباید جانب داری کند.

 
زمانی که پسر و مادر برای مغلوب کردن پدر با هم همدستی می کنند،پدر و پسر در درگیر کردن مادر با یکدیگر همکاری می کنند و مادر و پدر در تلاشی مشترک سعی می کنند به دیگری نشان دهند رییس کیست. اما این زندگی خانوادگی هماهنگ نیست و پسر به احترام گذاشتن به دیگران به ویژه پدرش ترغیب نمی شود
طبیعتا او دوست ندارد کتک بخورد اما مایل است برای بی اعتبار کردن پدر و کسب حمایت مادر،کتک را تحمل کند. مادر با توجه به نظری که درباره تنبیه بدنی دارد دوست ندارد پسرشان کتک بخورد بنابراین از این موقعیت استفاده می کند تا بر شوهرش اعمال کنترل کند در صورتی که مادر نباید در کار دیگران دخالت کند و نخواهد بر هر چیزی کنترل داشته باشد.

 
برای اکثر ما درک این موضوع دشوار است،آیا نباید به نحوه صحیح رفتار با کودک اهمیت بدهیم؟ چرا،باید این کار انجام شود اما رفتار صحیح با کودک دقیقا چه رفتاری است؟ پاسخ قاطع به این سوال به استبداد ختم می شود،در خانواده دموکراتیک چنین استبدادی وجود ندارد.

 
از آنجایی که ما برای خلاقیت کودک و حق او در تصمیم گیری احترام قایلیم می بینیم که هر کودک به روش خودش بیشتر نحوه رفتاری را که دریافت می کند برمی انگیزد
بنابراین وظیفه ما آن است که کل موقعیت،اهداف کودک و تعامل میان ارتباطات را شناسایی کنیم. با چنین دانشی می توانیم کودک را برای پذیرش نظم آموزش دهیم و او را برای همکاری در رفع نیازهای موقعیت برانگیزیم. این تنها راهیست که می توانیم رفتار صحیح را ترغیب کنیم.

 
این کاملا طبیعی است که والدین به عنوان دو فرد متمایز،نظرات متفاوتی درمورد بسیاری از مسائل داشته باشند. البته اگر آنها درباده روش های تربیت کودکان توافق داشته باشند خیلی خوب است،ولی چنین توافقی ضروری نیست. کودک خودش تصمیم میگیرد که از هر شخص در محیطش چه چیزی را قبول و چه چیزی را رد کند و به علت نقش فعال خودش در هر ارتباطی،حتی اگر والدین در اصول کلی توافق داشته باشند با هر کودک متفاوت رفتار می کنند.

 
کودک به علت نقش فعال خودش در هر ارتباطی باعث می شود با رفتارهای متفاوتی که از مادر،پدر،پدربزرگ،مادربزرگ یا هر خویشاوند دیگری که دریافت می کند دچار سردرگمی نشود
او معمولا خیلی خوب می داند چگونه بیشترین منافع را از هر ارتباطی به دست بیاورد.

 
ارتباط عجیبی میان اعتماد مادر به توانایی اش در برخورد با کودک و تنفر او از نحوه ی رفتار دیگران با کودک،وجود دارد. هرچه او توانایی کمتری در مقابله با مشکلات کودک داشته باشد،بیشتر درباره نحوه رفتار دیگران اظهار نظر می کند. وقتی او در برانگیختن رفتار صحیح کارآمد باشد،کمتر نگران کاری که دیگران انجام می دهند خواهد بود. رفتار دیگران صرفا بخشی از واقعیت کل موقعیت می شوند که او باید با آن سر و کار داشته باشد.

عادت های بد کودک

هرچه ما درمورد عادت های بد بیشتر جار و جنجال کنیم،آن ها بدتر می شوند. در این مقوله همه شکل های بازی های جنسی،خیس کردن رختخواب،مکیدن شست،و ناخن جویدن جای می گیرند. هیچ یک از این رفتارها بدتر از شکل های دیگر بدرفتاری نیستند. آن ها همانند دیگر رفتارها در خدمت اهداف ناخودآگاه کودکند. این فقط در ذهن بزرگسالان است کا این عادت های خاص دارای مفهوم و اشارات ذهنی بدتری هستند.

اولین گام ما در برخورد با این مشکلات،کاستن از اهمیت آنهاست. وقتی کودک پی ببرد کاری انجام داده که بیشتر از حد معمول والدین را آزار می دهد،می فهمد که سلاحی قوی برای ضربه زدن به والدین در اختیار دارد . در اینجا نیز اگر ما تحت تاثیر قرار نگیریم،کشتی خود را از توفان های او محافظت خواهیم کرد.

اگر بفهمیم کودکان استمنا می کنند یا درگیر بازی های جنسی با کودکان دیگرند عاقلانه ترین کار آن است که طوری عمل کنیم که گویی از آن بی اطلاعیم. اگر ما تعارض ایجاد نکنیم،استمنا هیچ آسیبی نمی رساند. استمنا و مکیدن شست،شکل هایی از کسب لذتند و نشان می دهند کودک از جنبه ی مفید زندگی خشنودی کسب نکرده است. اگر سعی کنیم جلوی او را بگیریم فقط در لذتبخش تر کردن این عمل موفق می شویم. بدین ترتیب کودک مصمم می شود این عادت را حفظ کند و در مقابل از دست دادن آن مقاومت کند.
و حالا عادت در هدف دوم خود -شکست دادت بزرگسال مستبد-تثبیت می شود.

ما در بهترین حالت می توانین موضوع را نادیده بگیریم و با مهیا کردن تجارب لذتبخش از جنبه های مفید زندگی به وسیله وسعت دادن به علایق و فعالیت های کودک،به طور غیرمستقیم با مشکل برخورد کنیم.

 
کودکی که جایش را خیس می کند،معمولا کودکی است که هرکاری بخواهد انجام می دهد. او متقاعد شده که نمی تواند ادرارش را کنترل کند. در واقع،او تمایلی به پذیرش نیازهای موقعیت ندارد. همه ی توجه بیش از حدی که والدین به او می دهند در خدمت تایید این باور هستند که نمی تواند تختش را خیس نکند. شماتت،تنبیه و التمای،صرفا دلسردی او را افزایش می دهند. از نظر او،او قادر به کنترل خودش نیست و مهم تر از همه،باید تنبیه و تحقیر شود.

 
کودکی که ناخن می جود معمولا نسبت به نظم،عصبانیت،تنفر و نافرمانی نشان می دهد. در اینجا نیز شماتت،تحقیر یا به کارگیری درمان های بازدارنده بی فایده است. ما نمی توانیم کودک را وادار به توقف کنیم. فقط می توانیم در جست وجوی علاج علت باشیم .

 از ابراز دلسوزی بپرهیزید!

دلسوزی زیان آور است حتی موقعی که موجه و معقول باشد.

کودکان نسبت به نگرش بزرگسالان به شدت حساسند حتی اگر نگرش آنها به وضوح ابراز نشود بنابراین اگر ما برای کودک دلسوزی کنیم او فکر می کند که باید برای خودش دلسوزی کند اگر او برای خودش احساس تاسف کند درد و ناراحتی او شدیدتر می شود. او به جای روبرو شدن با گرفتاری اش و انجام دادن کاری که می تواند برای آن بکند به دلسوزی دیگران تکیه می کند و منتظر دلداری آنها می شود. در این فرآیند،او جرات و تمایل به پذیرش شرایط موجود را بیشتر و بیشتر از دست میدهد. چنین نگرشی می تواند به کل زندگی تسری پیدا کند. او به این باور می رسد که دنیا در عوض چیزی که از دست داده ،به او بدهکار است.او به جای انجام دادن کاری که می تواند بکند،روی کاری که دیگران برای انجام خواهند داد،حساب میکند.

از نظر کودک وقتی چیزها طبق میل او پیش نروند به او ظلم شده است چه بسا فردی شود که معتقد است دائماًمورد ظلم واقع می شود .عقیده مادر مبنی بر اینکه ناکامی خارج از تحمل اوست چون هنوز خیلی کوچک است ،راه را برای اثبات این باور برای کودک می گشاید. وقتی مادر تصور می کند تحمل ناکامی برای کودک بسیار سخت است،در واقع به او توهین کرده استاگر ما از دلسوزی کردن خودداری کنیم کودکان ما خواهند آموخت که چطور با ناکامی روبرو شوند.

 
کودکی که در نتیجه آسیب هنگام تولد ناتوانی جسمی پیدا کرده یا نابینا ،ناشنوایی و معلول است به سادگی تبدیل به هدفی برای دلسوزی میشود .اجتناب از احساس تاسف برای چنین کودکانی دور از طبیعت انسان است ،اما با این کار،فقط به معلولیت آنها اضافه می کنیم .  پرستاران و درمانگرانی که با کودکان معلول کار می کنند از جرئتی که این کودکان بروز می دهند و ازهوشی که آنها برای غلبه بر ناتوانی از خود نشان می دهند شگفت زده می شوند.

درمانگران همچنین از خطرات دلسوزی کاملاًآگاه اند آنها کودکانی را دیدند که به واسطه دلسوزی بیش از حد و محبت از روی ترحم والدین و خویشاوندانی که دچار برداشت غلط شدند،پیشرفتشان نقش بر آب شده
پرستاران پزشکان و درمانگران بارها با انتقاد تند والدینی روبرو شدند که رویکرد قاطعانه آنها را با خشونت،بی رحمی و فقدان همدردی اشتباه گرفتند. البته برای درمانگر اجتناب از دلسوزی آسان تر است ،چون تعلق هیجانی ندارد.

با این حال هر گاه آنها کودکی را به مدت طولانی تحت مراقبت داشته باشند،آنها نیز به او عشق می ورزند. ولی با وجود این به وضع ناگوار او با دلسوزی واکنش نشان می دهند در عوض کودک را برمی انگیزند که به هر یک از موفقیت های خود که تحت شرایط دشوار حاصل شده افتخار کند.



 
از ابراز دلسوزی و تاسف بپرهیزید!

اگر بزرگ ترها برای کودکی دلسوزی کنند،فرقی نمی کند که دلیل کارشان چقدر منطقی باشد،کودک احساس می کند که دلسوزی برای خودش موجه استاو به راحتی ممکن است عمری را با احساس تاسف برای خودش بگذراند. در این صورت،قادر نخواهد بود مسئولیت هایش را برای برخورد با تکالیف زندگی قبول کند و بیهوده در جستجوی کسی باشد که محرومیتی را که زندگی به او تحمیل کرده  برای او جبران کند.  
برای او سخت است که عضو مفیدی در جامعه بشود چون توجه او کاملاًبر خود و چیزی که در مقابل خواسته بر حقش میتواند بگیرد،متمرکز است.

یکی از دردناک ترین فاجعه هایی که برای کودک می تواند اتفاق بیفتد،از دست دادن یکی از والدین است . دوره ترمیم چنین فقدانی ممکن است بر کل زندگی کودک تاثیر بگذارد اگر والد ازدست رفته مادر باشد فاجعه دوبرابر سخت تر می شود این کودکان نیازمند حمایت حاکی از همدردی همه اطرافیانند.

 
دلسوزی آخرین چیزی است که آنها به آن نیاز دارند.دلسوزی هیجانی منفی است فرد را تحقیر می کند خود اتکایی او را تضعیف می کند و ایمان او به زندگی را نابود می سازد.
مرگ واقعیت زندگی است پس باید به عنوان واقعیت پذیرفته شود. بدون مرگ زندگی غیر ممکن بود،طبیعتا ما از دیدن مرگ والدین کودک بیزاریم اما ناراحتی و تاسف ما زندگی را به مرد باز نمی گرداند.
زندگی با وجود مرگ جریان دارد و کودکان گرچه سخت به نظر می رسد باید از وظیفه خودشان برای ادامه جراتمندانه زندگی حتی تحت این شرایط بی نهایت سخت آگاه شوند.
دلسوزی در چنین مواقعی جرئتی را که کودک در آن لحظه نیاز دارد از بین میبرد.

 
از ابراز تاسف و دلسوزی بپرهیزید!

ما نمی توانیم فرزندانمان را در برابر زندگی ایمن کنیم. نیرومندی و جملاتی که ما برای روبرویی با ضربه های زندگی در بزرگسالی نیاز داریم،در خلال دوران کودکی ساخته می شوند.
در این صورت است که ما یاد میگیریم چطور مسائل زندگی را به راحتی بپذیریم و به زندگی ادامه دهیم.

 
اگر میخواهیم کودکانمان را به سمت پذیرش جراتمندانه زندگی هدایت کنیم اگر می خواهیم خشنودی حاصل از غلبه بر معلولیت را به آنها یاد بدهیم و توانایی آنها را برای انجام دادن کارهای بعدی افزایش دهیم باید از دلسوزی کردن بپرهیزیم.
ما ابتدا باید خطرات دلسوزی را که به لحاظ فرهنگی تمایل به انجام دادن آن داریم تشخیص دهیم،از تمایل آن به خود اجتناب کنیم و سپس با حمایت کردن از کودک در اندوه و همچنین در جستجوی جرأت مندانه اش در راهی که پیش رو دارد همدردی و درک خود را به او نشان دهیم
این به هیچ وجه به معنای آن نیست که کودک را با مشکلش تنها بگذاریم در مقابل ما هم داستان می شویم تا دقیقا همانطور که از بزرگسال گرفتار حمایت میکنیم از او حمایت کنیم .

 
هر از گاهی ما به بزرگسالی برمی خوریم که از دلسوزی بیزار است و از کسی که به جای همدردی دلسوزی میکند دوری می جوید چون عزت نفس و فراتر از آن است که طرف هم دیگران را بپذیرد در چنین مواردی باید مراقب باشیم بدون اینکه به توانایی فرد در مواجهه جراتمندانه با مصیبت شک کنیم احساس درک خود را به او ابراز کنیم.
برای کودکان ما نیز باید همین گونه عمل کنیم لازمه احترام ما به کودک آت است که از حس ارزشمندی او حمایت کنیم و آن را با برانگیختن حس ترحم به خودش پایین نیاوریم.

 
در مواقع بحران،کودکان به بزرگسالان نگاه می کنند تا سرنخی برای نحوه برخورد با وضعیت نا آشنا به دست آورند. آنها نگرش ما را حس می کنند و به عنوان راهنما از آن استفاده می کنند.

 
تمایز میان همدردی و دلسوزی سخت نیست .همدردی اشاره دارد برمیفهمم چه احساسی داری چقدر ناراحت کننده است و برای تو چقدر سخت است،من واقعاًمتاسفم و کمک می کنم بر سختی این وضعیت غلبه کنی
دلسوزی نگرشی نسبتاًظریف بزرگوارانه و برتری خواهانه نسبت به شخصی است که به او ترحم میشود:طفلکی! برایت متاسفم،من هر کاری انجام میدهم تا از آلام تو کاسته شوداحساس تاسف برای "آن" یعنی وضعیتی که اتفاق افتاده همدردی است.

 
احساس تاسف برای "تو" که دچار مصیبت شده ای دلسوزی است. ما تمایل داریم که به توانایی کسانی که از نظر ما کوچک و ضعیفند شک کنیم و در نتیجه حتی اگر دلسوزی ما آنها را ترغیب به عقب نشینی به انفعال غم انگیز -مملو از شکایت و خواسته- نکند،ابتکار و تدبیری را که می توانند از خود نشان دهند،تحلیل می برد
 

همه را در یک قایق سوار کنید!

مثال پدر متوجه شد که یکی از سه دخترش با مداد شمعی روی شومینه آجری جدید نقاشی کشیده است و هر سه را احضار کرد و به نوبت از آنها پرسید کار چه کسی است. هر سه ارتکاب این جرم را انکار کردندپدر گفت:" یکی از شما دروغ می گوید من می خواهم بدانم چه کسی این کار را کرده؟ من تحمل دروغگو را ندارم! حالا بگویید ببینم چه کسی این کار را انجام داده؟" بچه ها جواب ندادند. پدر گفت: "بسیار خوب پس من هر سه نفر تان را تنبیه می کنم."یکی یکی دختر ها را با ضربه پشت تنبیه کرد سپس پرسید:" چه کسی با مداد شمعی روی شومینه نقاشی کرده؟" سرانجام دختر بزرگتر اشتباه را به گردن گرفت و پدر گفت:" این شد یک حرفی! حالا همه آنها را تمیز کن." پدر یک سطل آب،برس و مواد شوینده را آورد،بالای سر دختر ایستاد تا شومینه را تمیز کند.

این عقیده ای رایج است که ما باید با هر کودک برخورد جداگانه داشته باشیم و تشویق یا سرزنش او بر اساس رفتارش باشد.
بعضی اوقات کودکان یک خانواده علیه بزرگسالان باهم همدست می شوند تا آنها را شکست دهند یا مشغول خود کنند. این باور عمومی است که گروه همتایان قانونی دارند که در آن از آدم فروشی،متنفرند. در این مثال هر سه دختر متحد بودند. هر سه آن ها تنبیه را تحمل کردند ولی متخلف را لو ندادند.

وقتی ما بعد از بدرفتاری کودک با او جداگانه برخورد می کنیم اقدامی الاکلنگی را انجام داده ایم که در آن کودکی به قیمت تنزل جایگاه کودکی دیگر ارتقا و تایید والدین را به دست می آورد. بنابراین عمل ما رقابت میان کودکان را تشدید می کند چون یکی را به جان دیگری می اندازیم،در نتیجه هر کودک را برمی انگیزاند تا به جای مشارکت به دنبال رضایت ناشی از تایید والدین باشد.
از آنجایی که کسب تایید دائم توسط یک نفر امکان پذیر نیست بنابراین جلب تایید را باید هدفی غلط دانست،اما ما می توانیم همیشه تحت هر شرایطی مشارکت کنیم.این هدفی واقع گرایانه و دست یافتنی است که به اتحاد منجر می شود.

وقتی ما رقابت را میان فرزندانمان برانگیزیم،این هدف اشتباه آنها را تقویت کرده ایم . کودک خوب "خوب" است نه به این خاطر که دوست دارد خوب باشد بلکه به این دلیل که می خواهد جلوتر از کودکی که تایید کمتری دریافت می کند باشد و جلوتر باقی بماندعلاقه او بر خودش متمرکز است نه بر نیازهای رفاه مشترک
کودک "بد" یا ضعیف نیز این گونه باقی می ماند چون از این طریق می تواند به رسمیت شناخته شود و تایید بگیرد اما در جنبه غیرمفید زندگی.

 
اگر ما با همه کودکان به عنوان یک گروه رفتار کنیم با مساوی کردن شرایط برای همه می توانیم به رقابت شدید موجود و آثار مخرب آن غلبه کنیم. شاید این کار انقلابی ترین اقدام می باشد که یک مادر میتواند انجام دهد؛ برخورد با همه کودکان به عنوان یک واحد،مغایر با روح رقابت،قضاوت اخلاقی و ترجیحات شخص است . این عمل می تواند موجب رسیدن به همان چیزی باشد که در کتاب های مقدس تایید شده است ولی اثر خود را در جامعه مدرن امروزی از دست داده است. انسان مسئول و محافظ برادرش است،نه دشمن خونی و رقابت طلب او.

در این مثال پدر می توانست دخترها را با هم صدا بزند و بدون اینکه تلاشی برای پیدا کردن گناهکار بکند از همه بخواهد شومینه را تمیز کنند. این کار مانع از آن می شود که کودک "خوب"خوب بودنش را ثابت کند یا کودک "بد" در نزاع قدرت یا با انتقام جویی،بد بودن خودش را به اثبات برساند.

ممکن است بپرسید آیا غیر منصفانه نیست که کودک بی گناه را وادار به تمیز کردن چیزی بکنیم که نقشی در کثیف کردن آن نداشته؟ کودکان احتمالاًاعتراضی مشابهی را به زبان می آورند کودکان عقیده منصفانه بودن یا غیر منصفانه بودن را از ما می گیرند و به عنوان ضعف خود ما،از آن استفاده می کنند. اگر ما بتوانیم بر این فرض یا عقیده که چنین روشی غیر منصفانه است غلبه کنیم کودکان به موجه بودن آن پی می برند. آنها ممکن است بفهمند که چطور به عنوان یک تیم با یکدیگر بر علیه ما کار می کنند یکی با خوب بودن دیگری با پرخاشگر بودن سومی با ابراز ناتوانی و غیره.

رقابت آنها همسو با منافع ماست اگر ما رقابت میان آنها را با اصرار نکردن به شناسایی خطاکار از بین ببریم برای آنها این فرصت مهیا می شود که به یکدیگر بیشتر احترام بگذارند

 

لذت کنار هم بودن

در روزگاران قدیم با وجود خانواده های گسترده کودکان تحت شرایط روز مجبور بودند برای سرگرم شدن به یکدیگر وابسته باشند این سنت از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و تا عصر ظهور سرگرمی های گروهی امروزی،رادیو و بعدا تلویزیون رایج بود.

 
امروزه دیدن خانواده های بسیاری که آنقدر از یکدیگر دور هستند که کودکان بدون بزرگسالان خودشان را سرگرم می کنند و بزرگسالان فقط ابزار را برای کودکان تهیه می کنند و مشارکتی در کار نیست حزن انگیز است. بخشی از این وضعیت به خاطر تغییرات فرهنگی است که کودکان را در مقابل بزرگسالان قرار داده و بخشی به علت نبودن مهارت ما در زندگی کردن به شیوه دموکراتیک با یکدیگر است. والدین آنقدر نگران فراهم کردن بهترین ها برای کودکان شان هستند که از ملحق شدن به آنها غافل شده اند .

عامل دیگر فقدان علایق مشترک میان کودکان و والدین است که ناشی از طرد کودک از دنیای بزرگسالان و ناتوانی والدین در ورود به دنیای کودک به عنوان افرادی برابر است.
در بسیاری از خانواده ها کودکان دوست ندارند والدین با آنها بازی کنند،وقتی شرایط نبرد پنهانی در خانه حکمفرماست،لذت بردن با یکدیگر غیر ممکن می شود. با وجود این هرگاه والدین و کودکان از بازی با یکدیگر لذت ببرند،خصومت کاهش و هماهنگی افزایش پیدا میکند.

 
این والدین هستند که می تواند فضایی از همبستگی را از طریق بازی به وجود بیاورند بدین طریق می توانیم تصویر بزرگسالان عظیم الجثه ای را که همیشه در حال سرکوفت زدن و دعوا کردن با کودکان کوچک اند،به گروهی از افراد با علایق و اهداف مشترک تبدیل کنیم.

 
بازی کردن با کودک آسان است اما وقتی کودک بزرگ تر می شود به نظر می رسد با مهارت بازی با او را از دست می دهیم اما کودک ناامید به این شکل از مشارکت نیاز دارد. ساعت بازی می تواند کانون هماهنگی و درک میان والدین و کودکان باشد،بازی در خانه می تواند منبع لذت باشد تا رقابتی تلخ.
در اینجا کودک می تواند یاد بگیرد که انسان مجبور نیست برنده شود،می تواند صرفاًبا بازی کردن لذت ببرد. اما این درس سختی است و بیشتر بزرگسالان می توانند تشخیص دهند که اکثر کودکان عادت دارند در کاری که انجام می دهند برنده شوند.

در هر خانه ای باید بازی های مطابق با سن کودک وجود داشته باشد. زمان مشخصی برای بازی خانوادگی می تواند بخشی از برنامه روزانه شود،زمانی که به آموزش بچه کوچک اختصاص دارد می تواند وقتی کودک بزرگ تر شد به زمان بازی با او اختصاص پیدا کند. طبیعتاًساعت تغییر می کند تا دیگر اعضای خانواده نیز بتوانند به بازی ملحق شوند.

 


رودولف درایکورس

 

 

 

رفتارهای کودکان


راه های افزایش و کاهش رفتارهای کودک

 
آیا شما به خاطر دارید که به کودکی یاد داده باشید چگونه بند کفش هایش را ببندد؟ ابتدا به به او نشان دادید چگونه این کار را انجام دهد. سپس از او خواستید که اولین مرحله را امتحان کند. وقتی که او اقدام به این کار کرد به او توجه زیادی کرده و تشویقش نمودید. واکنش او به خشنود شدن شما تلاش بیشتر بود. تشویق،توجه،لبخند،در آغوش گرفتن،نوازش و کلمات تایید کننده،برای کودک و تقویت رفتارش بسیار مهم هستند.

 
همانقدر که پاداش دادن به رفتارخوب مهم است،عدم تشویق رفتارهای اشتباه نیز مهم است. وقتی شما رفتاری را می بینید که نمی خواهید کودکتان آن را ادامه دهد یک روش موثر،نادیده انگاشتن فعال آن است.
نادیده انگاری فعال یعنی بی توجهی کامل و کوتاه مدت به کودکی که رفتار اشتباهی انجام می دهد. نادیده انگاری فعال این اطمینان را می دهد که رفتار بد را با توجه کردن پاداش نمی دهید. پادارش ندادن به یک رفتار خاص به معنایخاموشیاست و باعث ضعیف شدن رفتار می شود. این روش خصوصا در کاهش قشقرق کودکان نوپا و قبل از مدرسه موثر است.

اگر به کودکی که در حال قشقرق است توجه کنید. یا او را سرزنش کنید ممکن است ناخواسته به آن رفتار کودک پاداش داده باشید. نادیده انگاری فعال را به منظور کاهش قشقرق او استفاده کنید. اگر کودک شما در مکان امنی است از آن اتاق خارج شوید و منتظر بمانید تا قشقرق تمام شود سپس برگردید. یا ممکن است رویتان را برگردانید و وانمود کنید که محو چیز دیگری شده اید.
وقتی رفتار بدش را متوقف کرد به او خیلی توجه کنید. مواظب باشید که مبادا رفتار بد کودک،شما را به دادن یک پاداش مادی (کلوچه قبل از شام) و یا یک پاداش فعالیتی ( دیدن فیلم آخرشب در شب قبل مدرسه) وادار کند.

 
چگونه  از نادیده انگاری فعال استفاده کنیم؟
۱. برای مدت زمان کوتاهی وانمود کنید که هیچ توجهی به کودک ندارد
۲. از مشاجره،سرزنش یا صحبت با کودک پرهیز کنید.
۳. سرتان را برگردانید و از نگاه چشمی اجتناب کنید.
۴. از نشان دادن خشم در حالت یا رفتارتان پرهیز کنید ( حالت و رفتار عادی داشته باشید )
۵. وانمود کنید که محو فعالیت دیگری هستید یا اتاق را ترک کنید
۶. مواظب باشید که مبادا رفتار بد کودک باعث شود به او پاداش مادی یا فعالیتی بدهید
۷. وقتی که رفتار اشتباه کودک متوقف شد به او خیلی توجه کنید.

 
نادیده انگاری فعال را برای کاهش رفتارهای اشتباهی همچون : نالیدن و نق زدن،اخم و ترشرویی،گریه زیاد به قصد باج گیری از والدین،غرولند با صدای بلند،تقاضا و درخواست زیاد و دائم،نگه داشتن نفس و قشقرق خفیف استفاده کنید.
نادیده انگاری فعال اغلب به کاهش رفتار اشتباه کمک می کند. اما اگر موثر نبود می توانید از دیگر روش های کاهش رفتار استفاده کنید.


امتیازدهی به کودک و تغییر رفتار

 
پاداش های مادی (یک اسباب بازی کوچک) و پاداش های فعالیتی (رفتن به پارک) به کودکان انگیزه می دهد که رفتارشان را بهبود ببخشند. راهی را برای کودک تعبیه کنید که بتواند برای به دست آوردن پاداش های مذکور،امتیاز یا ژتون بگیرد. بعد از به دست آوردن تعدادی امتیاز یا ژتون کودک می تواند آن هارا با پاداش های ویژه ای که دوست دارد،تعویض کند

 
بدست آوردن ژتون،بزرگسالان را نیز مثل کودکان تحریک می کند. اگر شغلی خارج از منزل دارید،پس شما هم به صورت پول یا چک،ژتون به دست می آورید و با پاداش های مادی (غذا یا کفش) و فعالیتی (تماشای فیلم یا رفتن به تعطیلات) معاوضه می.کنید. گاهی برای اینکه به کودک کمک کنید تا یک رفتار یا عادت جدید را افزایش دهد،علاوه بر تحسین و توجه،چیزهای دیگری نیز لازم است. وقتی که رفتار جدیدش تثبیت شد،می توانید به تدریج این پاداش های ویژه را کاهش دهید و در نهایت آن ها را قطع کنید.

 
شش مرحله زیر را برای اجرای یک برنامه امیتاز-پاداش موثر دنبال کنید :
۱. یک رفتار را به عنوان رفتار هدف (رفتاری که می خواهید بهبود یابد) انتخاب کنید.
یعنی شما باید بتوانید رفتاری را که می خواهید افزایش دهید دقیقا توصیف کنید و آن را بشمارید
رفتار هدف را بیشتر با استفاده از اصطلاحات مثبت تعریف کنید مثل (مسواک زدن منظم).

۲. جدول امتیاز-پاداش تهیه کنید یعنی رفتارهایی که به عنوان رفتار هدف انتخاب کردید در این جدول یادداشت کنید. همچنین ساعتی که رفتار را چک می کنید بنویسید بعد برای هر رفتار هدف،تعداد امتیازی که کودک می تواند به ازای هر رفتارش بدست بیاورد را بنویسید بعد از اینکه فهرست آماده شد اگر کودک دوست دارد آن را در یک مکان قابل دید نصب کنید.

۳. لیستی از پاداش ها تهیه کنید یعنی یک لیست از پاداش های مادی کوچک و پاداش های فعالیتی که کودک از آن ها خوشش می آید مثلا از او بپرسید در ازای انجام رفتار مورد نظر شما چه می خواهد.

۴. امتیازات دریفات شده و خرج شده را ثبت کنید.
وقتی کودک امتیازی به دست می آورد آن را با اشتیاق روی جدول ثبت کنید. برای رفتار خوبش و امتیازاتی که بدست می آورد او را تشویق کنید
کودک را تشویق کنید تا به جای پس انداز امتیازهایش آن هارا خرج کند چون با این کار از برنامه لذت بیشتری خواهد برد بعد از اینکه امتیازش را به شما داد و پاداش گرفت امتیازش را خط بزنید.

۵. برنامه را تعدیل کنید. جدول های قدیمی را بعد از نصب جدول جدید از دیوار جدا کنید،به جدول های روزهای گذشته دقت کنید،هردوی شما می توانید ببینید که در بهبود رفتارش چقدر پیشرفت داشته است. جدول به شما نشان خواهد داد که برنامه چقدر خوب کار می کند.

۶. برنامه را قطع کنید. برای برنامه امتیاز-پاداش محدوده زمانی بگذارید. دقیقا تا زمانی آن را ادامه دهید که رفتار کودک بهبود یابد به کودک بگویید که برنامه امتیاز-پاداش به او کمک کرد که رفتارش را اصلاح کند و شما به این موضوع افتخار می کنید
به تحسین رفتارهای بهبودیافته اش ادامه دهید ولی جدول برنامه امتیاز-پاداش را قطع کنید.

 
والدین به چند روش می توانند برنامه را قطع کنند : وقتی که کودک از شما درخواست امتیاز نمی کند به او امتیاز ندهید (عمدا غفلت کنید) یا زمان بدست آوردن امتیازها و تبدیل آنها به پاداش را افزایش دهید. به خاطر موفقیت او در این برنامه میهمانی بدهید مثلا او و سایر اعضای خانواده را به محل خاصی ببرید و غذایی را که او انتخاب می کند بخورید.

نوشتن قرارداد کودک - والد

 
قرارداد والد-کودک یک موافقتنامه نوشته شده بین شما و کودک شما است،طرفین در تعریف یک مشکل،بحث و مذاکره برای راه حل،تصریح و آشکار کردن مسئولیت ها،امضای موافقتنامه و اجرای موافقتنامه از ابتدا تا انتها با هم ارتباط دارند.
 
 
قرارداد در مورد کودکان ۷ تا ۸ ساله استفاده می شود. این ابزار حل مسئله مخصوصاًدر خانواده هایی مفید است که فرزندانشان نوجوان هستند

 
یک مشکل که خانواده شما با آن روبرو است را در نظر بگیرید و یک قرارداد والد-کودک را نیز برای حل آن مشکل طراحی کنید .
چهار مرحله زیر را برای نوشتن و استفاده از یک قرارداد دنبال کنید:
۱. تعریف و شناخت مشکل
۲.بحث در مورد یک راه حل با کودک
۳.نوشتن قرارداد
۴.امضا و پیگیری قرارداد

 
۱. شناخت مشکل قرارداد ها معمولاًبرای حل یک مشکل واضح که خانواده با آن روبرو هست( مثلاکارن گربه را در اتاقش نگهداری کند) استفاده می شود. مطمئن شوید که قرارداد مبهم نیست و مشکل را می شود به راحتی اندازه گیری کرد
قراردادها برای تشویق کودک به برگشت سریع به منزل از مدرسه و تنظیم زمانی برای انجام تکالیف مدرسه مفید است
مذاکره و قرارداد قبل از اینکه کودک حیوان جدید بیاورد باید انجام شود،باید قبل از اینکه یک وسیله بالقوه خطرناک مثل اسلحه بادی،تجهیزات تیراندازی با کمان و وسایل آزمایشگاهی شیمی تهیه شود با کودک مذاکره کرد،قرارداد باید به وضوح توضیح دهد که اگر او در استفاده از وسیله مزبور احتیاط کافی نکند آن را از دست خواهد داد.

قراردادها برای تشویق نوجوانان به حضور منظم در مدرسه و بازگشت به موقع به منزل بعد از ملاقات با دوستانشان استفاده می شود. قبل از اینکه دختر یا پسر شما شروع به استفاده از ماشین خانواده کند در مورد مسئولیت های او مذاکره کرده و قراردادی را امضا کنید.

 
۲.در مورد یک راه حل با کودک گفت و گو کنید
در هنگام مذاکره بیشتر از اینکه به کودک برای پذیرش یک راه حل فشار آورید روی یک راه حل مشترک تمرکز کنید. در مورد کودکان بزرگتر،قدرت واقعی تر یا توانایی و اختیار شما باید به او اجازه دهد که در ترسیم یک راه حل کمک کند،این بدین معناست که از ایده های خوب کودکتان همانند ایده های خودتان استفاده کنید.
*
یک قرارداد را به نوجوان تحمیل نکنید اگر این کار را انجام دهید او احتمالاًسرکشی می کند و مشکل خانواده را شدیدتر می کند.*
مطمئن شوید که همسرتان در سرتاسر مذاکرات مشارکت دارد بعضی اوقات همسری که مشغولیت زیادی دارد سعی می کند که مسئولیت مذاکره را به عهده همسر دیگر بیندازد. پس زمانی را انتخاب کنید که همه آرام هستند؛ مراقب،آرام و مثبت باشید و روی رفتاری که میخواهید انجام شود تمرکز کنید.

 
۳نوشتن توافقات بحث شده
قرارداد باید چیزهایی که شما و کودکتان متعهد به انجام آن می شوید را مشخص کند. از زبان واضح و مثبت استفاده کنید تا کودک قرارداد را بفهمد و به وسیله آن تشویق شود،نتایج ناشی از عدم انجام تعهدات توسط اعضا را بیان کنید. تاریخ پایان یا بازنگری قرارداد را نیز تعیین کنید.
قرارداد باید برای همه منصفانه باشد همانطور که هرکس چیزهایی را واگذار می کند باید از آن سود هایی نیز ببرد؛ قرارداد تعیین میکند که هر کسی چه کاری باید انجام دهد و در ازای آن چه چیزی به دست می آورد.

 
۴. قرارداد را امضا کنید 
قرارداد را امضا کنید،آن را روی دیوار نصب کنید و با انجام مسئولیت هایتان آن را پیگیری کنید . قرارداد را در جایی بگذارید که همه به آن دسترسی داشته باشند اگر کودک گفت که نصب قرارداد او را جلوی دوستانش خجالت زده می کند آن را جایی که در دید نباشد نصب کنید یا در پوشه خاصی نگهداری نماییدهمه قراردادهای قبلی را در پوشه ای به نام قراردادهای خانوادگی نگه دارید 
اگر کودک شما نتوانست تعهداتش را انجام دهد عواقب نوشته شده در قرارداد را پیگیری کنید،اکثر خانواده هایی که از قرارداد استفاده می کنند می گویند که قراردادها ابزار مهمی برای پیشگیری و حل مشکلات هستند.
 

 

 نتایج طبیعی رفتار اشتباه

نتیجه طبیعی نپوشیدن دستکش ها در یک روز سرد یخ کردن دست هاست،ماندن در مدرسه بعد از اتمام کلاس درس یا از دست دادن زنگ تفریح نتیجه طبیعی انجام ندادن تکلیف منزل است.
نتیجه طبیعی واقعی است که به طور طبیعی به دنبال یک رفتار اشتباه برای کودک اتفاق می افتد مگر اینکه شما از وقوع نتایج جلوگیری کنید.

طبیعت یا نظم طبیعی دنیا بیشتر از والدین تنبیه می کند. اگر خطری سلامت کودک را تهدید نمی کند اجازه دهید کودک نتیجه طبیعی رفتارش را تجربه کند. اگر کودک ۶ ساله سر به سر دوستش بگذارد دوستش ممکن است از او عصبانی شود و به منزلش برگردد و او دیگر هم بازی ندارد. نتیجه طبیعی سر به سر دوست گذاشتن تنها ماندن استوالدینی که از روش نتیجه طبیعی استفاده می کنند معتقدند که وقتی جلوی نتایج طبیعی رفتارها و تصمیمات کودکان را نمی گیرند بچه ها یاد می گیرند رفتارشان را اصلاح کنند.

 
از آنجایی که تنبیه توسط طبیعت اجرا می شود و به وسیله والدین،احتمال اینکه کودکان به خاطر تنبیه از والدینشان عصبانی شوند خیلی کم است.
مثلاً نتیجه طبیعی شکستن عمدی یک اسباب بازی داشتن اسباب بازی شکسته شده است یا مثلاً نتیجه هل دادن و کشیدن دوستان هم سن آن است که بقیه کودکان هم او را هل می دهند

بعضی اوقات چون نتیجه طبیعی رفتار کودک برای او خطر دارد نمی توانید اجازه دهید که نتیجه طبیعی رفتارش اتفاق بیفتد مثلاًپدر نمی تواند به کودک ۳ ساله اجازه دهد که نتیجه طبیعی راندن سه چرخه در خیابان را تجربه کند اما پدر میتواند روش نتیجه منطقی را اجرا کند،اگر کودک سه چرخه اش را در مکان ناامنی می برد پس او حق بازی با سه چرخه را برای مدت زمان مشخصی از دست خواهد داد،پدر می تواند سه چرخه را به سرعت بردارد و اجازه ندهد کودک یک هفته از آن استفاده کند.
وقتی از روش نتیجه منطقی برای مدیریت رفتار مشکل ساز استفاده می کنید تنبیه را برای رفتار اشتباه انتخاب کرده اید.

 
همچنین لازم است مطمئن شوید که تنبیه متناسب رفتار اشتباه است تنبیه نتیجه منطقی و معقول است که برای رفتار اشتباه خاصی در نظر گرفته شده است وقتی کودک ارتباطی آشکارا معقول بین رفتار اشتباه و تنبیه ببیند بیشتر احتمال دارد که رفتارش را تغییر دهد. به علاوه کمتر احتمال دارد از تنبیه خشمگین شود.

 
وقتی که روش نتیجه منطقی را اجرا می کنید نکته مهم آن است که از نتایجی که بیش از حد طولانی هستند اجتناب کنید برای مثال به مدت دو ماه چرخه نداشتن در مورد کودک ۳ ساله ای که سه چرخه اش را در خیابان رانده است نتیجه بیش از حد طولانی است.

 
اگر به خاطر رفتار اشتباه کودکتان عصبانی یا آشفته شدید شاید نتیجه ای را در نظر بگیرید که خیلی شدید است. اگر این اشتباه شایع را مرتکب شوید،یک راه حل ساده وجود دارد فقط به کودک خود بگویید که نتیجه بیش از حد شدیدی را برای او در نظر گرفته بودید و آن را کاهش دادید.

 
تفاوت بین نتیجه طبیعی و نتیجه منطقی چیست؟ شما به نتایج طبیعی اجازه می دهید که اتفاق بیفتند(کودک اسباب بازی اش را می شکند و حالا اسباب بازی شکسته دارد) اما نتایج منطقی را شما اعمال می کنید ( کودک سه چرخه اش را در خیابان رانده و شما سه چرخه را برمیدارید).

 

 روش وقفه زمانی

شما می توانید وقفه زمانی را اجرا کنید،شما با این کار می توانید به کودکتان کمک کنید تا رفتارش را بهبود ببخشد.
با استفاده از روش وقفه زمانی،شما و همسرتان می توانید والدین موثرتر و با اعتماد به نفس بیشتری باشید

بعد از اینکه کودک رفتار اشتباهی نشان داد او را در وقفه زمانی قرار دهید.
بین رفتار اشتباه تا رفتن به وقفه زمانی بیشتر از ۱۰ کلمه حرف زدن یا ۱۰ ثانیه نشود. کودک به ازای هر سال از سنش یک دقیقه در وقفه زمانی می ماند.
۱۰ ثانیه یا کمتر،۱۰ کلمه یا کمتر و یک دقیقه در وقفه زمانی به ازای هر سال از سن را به خاطر داشته باشید
با استفاده از وقفه زمانی و روش ۱۰ - ۱۰ شما می توانید در کمک به کودکتان برای یادگیری رفتار قابل قبول،باثبات،با انصاف و موثر باشید.

 
زمانی که کودکتان را در وقفه زمانی قرار میدهید زمان سنجی را روی زمان مشخصی تنظیم کنید. همیشه از یک زمان سنج استفاده کنید چون زمان سنج زمان مشخص شده را در نظر می گیرد،و به کودک اعلام میکند چه وقت میتواند وقفه زمانی را ترک کند.

مراحل اصلی استفاده از وقفه زمانی
کارهایی که والدین باید انجام دهند :
۱. یک رفتار هدف را برای اجرای وقفه زمانی انتخاب کنید

۲. دفعاتی که این رفتار هدف اتفاق می افتد را بشمارید

۳. مکانی خسته و کسل کننده را برای وقفه زمانی انتخاب کنید

۴.وقفه زمانی را برای کودک شرح دهید

۵.صبورانه منتظر باشید تا رفتار هدف اتفاق بیفتد

۶.بعد از آنکه رفتار هدف اتفاق افتاد کودک را در وقفه زمانی قرار دهید و بین کار اشتباه و وقفه زمانی بیش از ۱۰ کلمه یا ۱۰ ثانیه نباشد.

۷.زمان سنج خود را به مدت یک دقیقه به ازای هر سال از سن کودک تنظیم کنید و در فاصله ای که کودک صدای آن را بشنود قرار دهید.

۸.منتظر باشید که زمان سنج زنگ بزند. در تمام مدتی که کودک منتظره زنگ زمان سنج است،هیچ توجهی به او نکنید.

۹.بعد از اینکه زمان سنج زنگ زد از کودک بپرسید که چرا به وقفه زمانی فرستاده شده بود  

قبل از شروع وقفه زمانی باید مطمئن شوید که مرتبا به رفتار خوب کودک خود پاداش می دهید همچنین از پاداش دادن ناخواسته به رفتاری که برای آن وقتی زمانی را برنامه ریزی کرده اید اجتناب کنید.

به کودکتان کمک کنید که احساساتش را ابراز کند

ما می خواهیم کودکانمان را از دلشکستگی ها،ناامیدی ها و تعارضات شان با سایر افراد حفظ کنیماما نمی توانیم برای همیشه آنها را زیر بال های خودمان نگه داریم،آنچه ما می توانیم برای آنها انجام دهیم کمک به آنها برای فهم و تطابق با احساساتی است که ناشی از تجربه های ناخوشایندشان است.

با گوش دادن انعکاسی کودکانمان را تشویق می کنیم که احساساتشان را ابراز و ما را در آنها شریک نمایند گوش دادن انعکاسی خلاصه کردن و بیان مجدد احساسات کودک و وضعیتی که به نظر می رسد باعث بروز چنین احساساتی شده به خود کودک است.

کودک با شریک کردن شما در احساسات ناخوشایندش کم تر آسیب دیده و فشار کمتری را احساس میکند. کنترل روی هیجانات و رفتارش افزایش می یابد و گزینه های بهتری را در روبرو شدن با چالش ها و ناکامی های زندگی روزانه انتخاب خواهد کردارتباط شما با کودک تان بهتر خواهد شد و به او نزدیک تر خواهید بود.

در چه زمانی والدین باید شروع به گوش دادن های انعکاسی یا فعال کنند؟
اگر والدین کلمات ساده را به کار ببرند و این کار را در زمان کوتاهی انجام دهند حتی کودکان ۳ ساله هم می توانند از این روش استفاده کنند پسر ها نیز مانند دختر ها نیاز به کمک در ابراز احساسات شان دارند پسران و دخترانی که از احساسات شان به خوبی آگاه هستند مردان و زنانی خواهند بود که در برابر مشکلات انعطاف و قدرت انطباق بیشتری خواهند داشت

مهارت های اصلی گوش دادن انعکاسی
هنگامی که کودک شروع به گفتن احساساتش می کند از ۵ مرحله زیر پیروی کنید :
۱همه احساسات کودک را قبول کنید و به آنها احترام بگذارید این کار با گوش دادن آرام و توجه زیاد و بدون قضاوت انجام می شود البته لازم نیست که همه رفتارها و فعالیت های او را قبول کنید شما باید فقط احساساتش را قبول کنید می تواند به شما بگوید که چقدر از دست برادرش عصبانی نیستم ولی اجازه ندارد عصبانیتش را با فحاشی و کتک زدن به برادرش ابراز کند.

۲.به او نشان دهید که به همه حرفهای او گوش می دهید توجه خوب شما را تشویق می کند که احساسات و هیجانات نظراتش را به شما بگوید کاری را که انجام میدهید متوقف کنید به سمتش برگردید نگاهت را از او بر ندارید به دقت گوش دهید توجه تان را با تکان دادن سر و گفت نگهداری کلماتی مثل اوم،هوم و بله نشان دهید.

۳به کودکتان بگویید که از حرفهای او چه فهمیدی و احساسات او چه می دانید که گاه آنچه را که گفته خلاصه کنید و مجددا موضوع اصلی که میخواهد به شما بگوید را بیان کنید گوش دادن و فهمیدن تنها کافی نیست گاهی اوقات باید با کلمات آنچه که می گوید فکر می کند احساس می کند را به خودش بگوید این گوش دادن انعکاسی و مهارتی است که برای رشد باید آن را تمرین کرد.
سعی نکنید که دقیقاًکلمات کودکتان را تکرار کنید از کلمات مشابه ای استفاده کنید که همان احساسات معنی را نشان می دهد مثال : به کودک سه ساله ناامید خود بگویید و احساس ناراحتی می کنی چون نتوانستیم با پدرت به فروشگاه بروید

۴. برای احساس کودک اسم انتخاب کنید نامگذاری احساسات،اولین قدم برای فهمیدن و مدیریت احساسات استنام هایی برای احساسات خوشایند و نام هایی برای احساسات ناخوشایند انتخاب کنید،اگر کودک کوچک است از کلمات ساده برای نامگذاری احساساتش استفاده کنید
۵فقط بعد از کمک کردن به کودک برای بررسی احساسش،به او توصیه کنید،تلقین کنید،اطمینان دهید یا راه های جایگزین را برای روبرو شدن با موقعیت پیش آمده به او پیشنهاد کنید اگر با نصیحت  اطمینان بخشی یا تمرین شروع کنید باعث توقف و اختلال در تلاش های کودک برای بیان و فهم احساساتش می شوید .

 

گوش کردن انعکاسی و مشکلات آن

وقتی که کودک شما احساساتش را بیان می کند،ممکن است چندین مشکل رخ دهد،شما می توانید این مشکلات را مدیریت کنید:
 
الف)کودکتان احساسات منفی اش را به شما نسبت می دهد،ممکن است بگوید:اجازه ندادید که جمعه به سینما بروم من شدیدا از شما عصبانی هستم
اجازه دهید احساسات منفی را که به شما دارد را بگوید ولی اجازه ندهید که او با کلمات شما را اذیت کند اجازه ندهید روی شما اسم بگذارد،تف کند،حرف بد بزند یا قشقرق راه بیندازد.  
به او بگویید می تواند احساساتش را بگوید ولی نباید با حرف هایش شما را ناراحت کند. اگر به رفتارهای بدش ادامه داد دو کار می توانید بکنید یا اتاق را ترک کنید یا از راه های دیگر کاهش رفتار  استفاده کنید
کودکان باید یاد بگیرند احساساتشان را بشناسند و آنها را بدون عصبانیت و کلمات ناراحت کننده و نفرت انگیز بیان کند.
همچنان وقتی که شما احساساتتان را به کودک گفتید باید همین قوانین را اجرا کرده و با گفتارتان آزار ندهید یعنی الگوی خوبی برای کودکان باشید.

ب)شما به کودکتان برای بیان احساساتش کمک می کنید اما او حتی بعد از اینکه شما با دقت به حرف هایش گوش کرده اید،پیشنهادات مفید به او داده و عواقب احتمالی رفتارهایش را گوشزد کرده اید احساسات منفی و کارهای غیر منطقی اش ادامه می دهد.
برای مثال:بهاره ۱۲ ساله،قدم می زند و می گوید معلم انگلیسی من پست و بی انصاف است و من از اون متنفرم،اما به او نشان می دهم،او پشیمان خواهد شد،در کلاس سوت میزنم( کلاس را به هم میزنم)و در کارنامه دستکاری می کنم.

اغلب ما نمی توانیم مستقیماًاحساسات و انتخاب های غیر منطقی کودک را تغییر دهیم احتمالاًبهاره باید با دیدن نتایج طبیعی رفتارش به اصلاح رفتارش بپردازد. یعنی که بهاره چون در کلاس سوت زده است ممکن است بعد از اتمام مدرسه در مدرسه بماند و یا در کارنامه اش نمره ۵ بگیرد .

ج) کودک از اقدامات شما هنگام گوش کردن انعکاسی انتقاد می کند. به بحث زیر بین مادر و بابک ۱۰ ساله دقت کنید. هر چند مادر گوش دادن انعکاسی را صحیح و موثر انجام می دهد اما بابک گاهی از او اطاعت نمی کند،با این حال مادر به گوش دادن انعکاسی ادامه می دهد:

بابک :من از دست والدین منوچهر دیوانه شدم آنها اجازه هیچ کاری را به او نمی دهند همیشه می ترسند که او آسیب ببیند و به او شبیه کودک رفتار می کند.
مادر تو میگی که از والدینش ناراحتی چون او را بچه حساب می کنند ؟
بابک :من هم این را گفتم شما دوباره حرف های من را تکرار کردید.
مادر خوب بابک افکار تو در مورد منوچهر و والدینش برای من جالب است
بابک :خوب یک دلیل برای حرف من این است که نمی گذارند با من بیاید به باشگاه و .. .

علاوه بر این کودک در ابتدا ممکن است بگوید که احساساتش را اشتباه میفهمید اما احتمال دارد بعدا متوجه شود که احساساتش را درست فهمیده بودید.

اگر کودک به شما برای گوش دادن انعکاسی تذکر بدهد فقط خونسرد باشیدو به او بگویید که شما نگران افکار و احساساتش هستید. اجازه ندهید که واکنش های منفی کودک نسبت به مهارت گوش کردن تان شما را از استفاده از این مهارت باز دارد.

هوش هیجانی کودک خود را تقویت کنید

هوش هیجانی چیست ؟
هوش هیجانی توانایی کودک برای فهم و مدیریت هیجانات و رفتارهای خودش و دیگران است. از آنجایی که هوش هیجانی کودک بیشتر از اینکه ارثی باشد یادگرفتنی است پس ممکن است بهبود یابد.
(
استفاده از روش های علمی و صحیح فرزندپروری که شامل ارتباط صحیح،شناخت و درک احساسات کودکان و ... می شود باعث افزایش هوش هیجانی در کودک شما می شود. )

همانطور که کودک رشد می کند به او کمک کنید تا این ۵ مهارت در او رشد کند :
۱. شناخت و نام گذاری هیجانات
۲. مدیریت و آرام کردن هیجانات
۳. شناخت هیجانات دیگران
۴. مدیریت ارتباط با دیگران
۵. انگیزه مند کردن خودش برای رسیدن به اهداف

کودکانی که احساساتشان را می شناسند بهتر می توانند آنها را مدیریت کنند. کودکانی که احساساتشان را می شناسند و آن ها را مدیریت می کنند بهتر می توانند احساسات دیگران را بشناسند و ارتباطشان با سایرین را مدیریت کنند. این موضوع علت اهمیت تمرین مهارت گوش دادن انعکاسی با کودک است.
با کمک کردن به کودک برای دانستن احساسات و هیجاناتش به او کمک می کنید که هوش هیجانی اش را افزایش دهد.

وقتی که در برخورد با یک مشکل دچار ناکامی شده اید یا با شخص دیگری مشکل دارید کودکتان به دقت شما را زیر نظر دارد و با دیدن شما یاد می گیرد که در آینده چطور باید هیجانات،ناکامی ها و تعارضاتش را با دیگران کنترل کند پس یک الگوی خوب باشید.

 

لین کلارک

امتیاز: 5 از 5. مجموع 1 رای
در حال پاسخ به: [انصراف]
تعداد حروف باقی مانده: 500
Captcha  
۱۴۰۲/۱۱/۲۳ | مقالات | میثم فلاحتی | بازدید: 44 | 1707683641